تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه.تویی که ی خوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمی ذاره.توکه هر اهنگی گوش میدی یاد یه نفر می افتی.تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی.تویی که حتی نی دونی چه ریختی خودتو خالی کنی.به سلامتی تو……
امشب بیا واسه دلت خنده بکار روی لبات
چند دقیقه بدون فکر ماهو بیار توی چشات
بذار تا خوب نگات کنه آخه اونم مثل منه
به خاطرت تنها شده اون عاشق عشق منه
امشب تولد توعه تولد عشق منه
روز شکفتن توعه بهار زیبای منه
امشب بذار بهت بگم دلم میخواد بهاری شی
به هر وسیله ای شده غم ها رو بیخیال شی
دلم میخواد زنده بشه عشق و محبت تو دلت
فدای چشمای تو شم خنده بکار روی لبت
مگه اون خداس که با تردید میگه اگه زنده بمونه پیوند کبد میخواد!!!
مگه اون خداس که میگه این همه خرجش نکن زیر جراحی قلب می میره!!!
مگه اونا خدان که منو اینهمه ناامید میکنن!!!
مگه اونا خدان که با حرفاشون منو تا مرز جنون بردن!!!
مگه اونا خدان که پرونده ی مرگ ابوالفضل کوچولو رو امضا کردن!!!
مگه خدا نگفته بنده ام هرگز از رحمت من ناامید نشو. خودش گفته مگه نه!!!
خدایا… بگو که هوامو داری. بگو که بعد هشت سال انتظار کشیدن ، هدیه ای رو که دادی پس نمی گیری.
خدایا از همه جا مونده و روندم. کمکم خدا. کمکم کن.
دارم میبرمش خونه ی امام رضا. خدایا بیا باهام. تنهام نذار. دیگه کجا مونده که نبردمش؟! میگن خیلی غریب نوازه. پیش تو هم خیلی آبرو داره. میدونم اگه اون وساطت کنه تو قبول میکنی. خدایا بیا باهام. من بدون تو از ادامه ی راه می ترسم.
من که یاری ندارم. چشم انتظاری ندارم…قاصدک برو برو که با تو کاریندارم…قاصدک به چشمه من قصه ی یک دردی برو…میدونم برای من خبر نیاوردی برو…توی هفت تا آسمون من یه ستاره ندارمکسی که عشق منو به یاد بیاره ندارم…ندارم دلی که یه لحظه به یادم بزنهندارم هیچکیو که فک کنی یار منه…قاصدک بروکه با تو کاری ندارممن که یاری ندارمچشم انتظاریندارم…خیلی وقته اونی که براش میمردم دیگه نیست …قاصدک ها رو به یادش می شمردم دیگه نیست…خیلی وقته که دارم با تنهاییم سر می کنم …
واقعیت رفتنش را بعد از ۱سال درک خواهی کرد!!
آنجا که آهسته در دلت خواهی گفت:
پارسال همین موقع کنارهم بودیم..
و از آنجاست که شروع میشود
لحظه لحظه پیر شدنت…
دوس دارم
با هَم باشیم نه یه سال بَلکه یه عُمر
بِذار آوازه ی با هَم بودَنِمون جوری تو شَهر بِپیچه
که روسیاه شَن اونایی که
سَرِ جُدایی مون شَرط بَسته بودَن….
حیف نون به خاطر این که نیروی انتظامی دیش ماهواره اش رو نگیره، روش می نویسه: بسم الله الرحمن الرحیم، آب گرم کن خورشیدى!
***
حیف نون اومد از هواپیما پیاده شه، شلوارش افتاد پایین. زود کشید بالا، داد زد: کو اون خانمه که گفت کمربندها رو باز کنید؟ همینو می خواستی؟
***
حیف نون خفاش می بینه. از خنده غش می کنه. می گه: تا حالا موش چادری ندیده بودم!
***
دختر: بابا! می تونم برم پیش دوستم درس بخونم؟
بابا: نه، نمی شه. برو توی اتاقت درس بخون.
دختر: چرا آخه بابا؟
پدر: برای این که سال ها پیش مامانت هم میومد پیش من درس بخونه! ***
خانمه سر قبر شوهرش با گریه می گفت: بچه ها لباس ندارن، کفش ندارن، کیف ندارن...
حیف نون رد می شده، می گه: می گما... این بابا مرده یا رفته دوبی جنس بیاره؟ ***
حیف نون می ره تو داروخانه و می پرسه شما ”اسید استیل سالیسیلیک" دارید؟
فروشنده می گه: منظورتون آسپرینه؟
جواب می ده: آره، خودشه. اسمش همش یادم می ره! ***
حیف نون داشته گریه می کرده، می پرسن چی شده؟
می گه: پشیمونم. کاش به حرف بابام گوش کرده بودم.
می گن: مگه چی می گفت؟
می گه نمی دونم، گفتم که گوش نمی کردم!
***
حیف نون داشت می مرد، به زنش گفت بعد از من فقط با مش قربون می تونی ازدواج کنی! زنش گفت چرا؟ حیف نون جواب داد: چند سال پیش، یه خر پیر داشت به من انداخت، می خواهم تلافی کنم!
***
حیف نون ساعت نو می خره. دوستش ازش ساعت می پرسه. می گه: حالا هی بپرس تا خراب شه! ***
دکتر به حیف نون می گه زنت سکته ناقص کرده. می گه نکبت هیچ کاری رو درست انجام نمی ده! ***
گفت من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت ، دختر زنم با بابام ازدواج کرد . در نتیجه، زن من ، مادر زن پدرشوهرش شد. از طرفی دختر زن من که زن بابام بود ، پسری به دنیا آورد که میشه برادر من و نوه ی زنم ، پس نوه ی منم میشد . در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم . چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و مادر بزرگ او شد . در نتیجه پسرم، برادر مادربزرگ خودش بود، از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم ، خواهر پسرم بود، در نتیجه من خواهر زاده ی پسرم بودم!!!
شادترین داستان کوتاه:
روزی مردی به دختری گفت: با من ازدواج می کنی؟ دختر گفت نه... و آن مرد یک عمر به خوبی و خوشی زندگی کرد! ***
حیف نون می ره پیش دکتر متخصص. می بینه ویزیتش بیست هزار تومان شده!
به دکتر می گه: اگه تخفیف می دی، بگم کجام درد می کنه. و گر نه خودت بگرد پیداش کن! ***
حیف نون می ره پیش رئیس اداره و می گه: آقای رئیس! این اضافه حقوقی که به من دادین، در برابر این همه فعالیتی که من میکنم و دوازده تا بچهای که دارم خیلی کمه! رئیس می گه: در نظر داشته باش که ما اضافه حقوق رو به فعالیت توی اداره میدیم نه فعالیت توی خونه! ***
حیف نون شنای قورباغه می ره، لک لک میاد می خوردش! ***
مرد: قسم میخوری که منو به خاطر پول هایم دوست نداری؟
زن: هزار تومان بده تا قسم بخورم! ***
چند دلیل عمده کشته شدن سربازان شهر حیف نون اینا:
۱- آزمایش ماشه تفنگ!
۲- پرتاب اشتباهی ضامن به جای نارنجک!
۳- سوراخ کردن ماسک شیمیایی برای ورود بهتر هوا!
۴- دنبال کردن پروانه در میدان مین!
۵- نگاه کردن به داخل لوله تفنگ جهت اطمینان از خروج صحیح گلوله!
علت بعضی ها نیز هنوز فاش نشده...! ***
زن به شوهرش: عزیزم! نظرت راجع به عشقمون چیه؟
شوهر: سعی کن ستاره ها رو بشماری، خودت می فهمی!
زن: وای عزیزم! یعنی بی نهایت؟
شوهر: نه عزیزم! یعنی تلف کردن وقته! ***
حیف نون می گه: ما آخر نفهمیدیم این حقوق بشر رو کی به حسابمون می ریزند؟! ***
یه روحانی تو اتوبوس موعظه می کرد که باید اسلام را پیاده کنیم...
آقاهه که اسمش "اسلام" بود از ته اتوبوس می گه: تو فضولی اسلام رو نکن، اسلام بلیط داره! ***
حیف نون می ره سلمونی، با صاحب سلمونی دعواش می شه. صاحب سلمونی می گه: گند زدم به پولی که تو دادی. حیف نون هم می گه: من هم گند زدم به سری که تو زدی!
موضوع اين نيست كه چه كاري ميكنيم،
مهم، ميزان عشقي است كه به كارمان داريم…
مادر ترزا
*************************
***********
فرمولِ زندگیِ من خیلی ساده است !!
صبح ها از خواب بیدار می شوم و شب ها به تخت خوابم برمی گردم.
در این بین، سعی می کنم بهترین باشم.
کری گرانت
*************************
***********
زماني كه انسان با خشنودي و بدون ترس خرج كند، راه را براي سرازير شدن پول بيشتر مي گشايد.
فلورانس اسكاول شين
*************************
***********
جهالت تنها آن زمان مايه خفت است كه با ثروت همراه باشد.
آرتور شوپنهاور
*************************
***********
حتي پزشكان در كمال راستي، امانت و پايبندي خود، اشتباه كردهاند و ميكنند.
انتوني رابينز
*************************
***********
نباید چیزی را دوست بداری
همین بهانههای کوچک برای زنده ماندنت
بعدها
تو را خواهند کشت
علیرضا آدینه
*************************
***********
تغییر آن چیزی نیست که می آموزیم ،آن چیزهائی ست که از دست می دهیم .
یوستین گردر
*************************
***********
زندگی مانند نشستن بر روی صندلی دندانپزشکی است.
آدم همیشه خیال میکند که دردناک ترین لحظه هنوز نرسیده، در صورتیکه رسیده و گذشته است.
اتو فون بیسمارک
*************************
***********
کسی که سکوت شما را درک نکند،
احتمالاً حرفتان را هم نخواهد فهمید.
البرت هوبارد
*************************
***********
وقتی انسان شهری را وداع می كند؛
مقداری از یادگار ،
احساسات و كمی از هستی خودش
را در آنجا می گذارد.
صادق هدایت
*************************
***********
زن ها گاهی اوقات چيزی نميگويند ،
چون به نظرشان لازم نيست كه چيزی گفته شود …
با نگاهشان حرف ميزنند
به اندازۀ يک دنيا حرف ميزنند
هرگز نبايد از چشمان هیچ زنی ساده گذشت !
خاطرات یک دختر مطیع | سیمون دو بووار
*************************
***********
می گویند : زمـانی کـه داری ، بخـور ، بنـوش و شـادباش ،
امـا چگونـه می توانـم بخــورم و بیاشـامم ؟
هنگامـی کـه مـی دانـم
آن چـه را کـه خوردنـی اسـت
از دسـت گرسنــه ای ربـوده ام
و تشنـه ای بـه لیـوان آب من محتـاج اسـت ؟
بــرتولت بــرشت
*************************
***********
دانش در دو صورت خطــرناک می شــود؛
اول اینکه در دست آدم نادانی قرار گیــرد،
و دوم اینکه فکر کند به هدف خود رسیده است…!
جرج برنارد شاو
*************************
***********
بعضیا مثل پیاز میمونن …
ظاهرشون یه آدم عوضیه که اگه بازشون کنی ده لایه دیگه آدم عوضی زیرشه
لری چارلز
*************************
***********
همه كس آرزو دارد كه به رويدادهاي غير منتظره برخورد كند؛ اين در زندگي بشر طبيعي است.
تیکه کلامای باحال داشته باشه؟؟ با نمک و خنگ باشه؟؟ کلی لاکای رنگی رنگی داشته باشه؟؟ عاشق پاستیل باشه ؟؟ چال لپ داشته باشه رژ قرمز بزنه؟؟؟؟ هر لباسی بهش بیاد؟؟ وقتی اقاش بهش میگه ...بشین اینقد شلوغ نکن...زل بزنه تو چشای اقاش ...دستشو بزنه به کمرش بگه نمیخوااااااااااااااام!!؟؟
کلی خاطر خواه داشته باشه...اما فقط عزیز دل یه نفر باشه؟؟
همینجوری الکی گوشیشو تو ماشین عشقش جا بزاره تا عشقش بفهمه کسی جز اون تو زندگیش نیست؟؟
یک و نیم متر زبون داشته باشه تا جوری جوابت رو بده که فقط بتونی نگاش کنی:\؟؟
ترسو باشه تا تقی به توقی خورد بترسه بپره بغل اقاش؟؟
باید وقتی اقاش با دوستاش بیرونه خوشی رو بهش کوفت کنه
خول و دیوونه باشه جوری که دوست پسرش بگه خدا منو از دست این نجات بده
لوس و حسود باشه و هی قهر کنه؟؟ لوس حرف بزنه
اگه عاشقت باشه هر 2 دقیقه یه بار بگه
هم شیطون هم خانوم باشه
دختر باس یهو زنگ بزنه بگه بیا بریم بیرون
حرص درار باشه
لجباز باشه
دلبر باشه
موهاش مشکی باشه
دماغش اوریجینال باشه♥
دارم از تــو حــرف می زنــم
امــــا روحــت هم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد
ایــــرادی نــــدارد یــاد تــو
به نوشتــــه هــایم رنــگ می دهــد
شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــن پریشــــانش…
.
.
.
گـــ ــاهــــی
دلم بــرای زمـــ ـانی
کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود
.
.
.
هیچ کس نمی فهمد
پالتو با دستکش های چرم کافی نیست
گاهی بیرون رفتن در این هوا دلِ گرم می خواهد
.
.
.
دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید !
.
.
.
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه
که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی
ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!
زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند..
چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند
گاهی فرصت نبود
گاهی حوصله
و من خیلی دیر این را فهمیدم
خیلی دیر
هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی
کسی، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
یه وقتایی باید رفت…!
اونم با پای خودت…!
باید جاتُ تو زندگی بعضی ها خالی کنی…!
درسته تو شلوغیاشون متوجه نمیشن چی میشه…!
ولی بدون…
یه روزی…
یه جایی…
بد جوری یادت می افتن که دیگه خیلی دیر شده خیلی…
ــــخــستــہ امـ … از صبورے خــستـــہ ام … از فــَریــــادهایے که در گـــلویـــم خفـہ مانـد … از اشـــــــک هایــی که قـاه قـاه خنــــده شـב … و از حــــرف هایے که زنـــده بہ گـــور گــَشت در گــورستاטּِ دلـــــم آســــاטּ نیست در پــَس خـــنـده هاے مصــنوعے گریــہ هاے دلت را ، در بــی پنـــاهیت در پشت هـــــزاراטּ دروغ پنهـــاטּ کنے … ایــــטּ روزهــا معنے را از زنـدگـــے حذف کــرבه امـ … برایـــم فرق نمــےکــُنـد روزهایـــم را چگونــہ قربانـے کنمـ
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
چـــایــت را بــــنوش .. نگــــرانِ فـــــردا نــــــباش ! از گنــــدمـــزارِ مـن و تــــو .. کـــاهــی مــی مــانـــد ! بـــــــرایِ بـــــادهــــا !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
در زندگی من اتفاقهایی همیشه می افتند حتی وقتی دستشان را میگیرم دلت برای من نسوزد ؛ من عادت کرده ام که همیشه دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد …
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دل استــ دیگر خسته میشود … بی حوصله میشــود … از روزگار از آدمـــــــها از خــودشـــــ از این قابــها , از اثباتــ , از تـــــوضیــح از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد